168
امروز روز خوبی بود. میدونی یه روز عادی برام حکم بلیط بهشت رو داره؟ اینکه پاشی بری سرکار و توی طول روز هر باری که به خودت و دلت رجوع کنی با دریای اسید و رنج و درد مواجه نشی؟ که توی رگات استرس و تاریکی نجوشه؟ میدونی چه لذت عظیمی توی آروم بودن و عادی بودن نهفتهست؟ میدونی اونقدر تو تاریکی تحلیل رفتم که وقتی یه روز عادی که حتی لازم نیست هیچ کس خوشحالم کرده باشه یا خبر خوبی شنیده باشم رو تجربه میکنم دوباره حس میکنم زندهام؟ تازه یادم میاد عه واقعا زندگی اینقدر لذتبخش بوده؟
این روزا اونقدر نادر و کمیابن که حس میکنم هر چند ماه یکباری که تجربهشون میکنم مثل بچهای که کشف تازه کرده و میخواد به بقیه نشون بده میام و اینجا ازش حرف میزنم. انگار انتظار دارم که با نوشتنش بتونم نگهش دارم که خودمو امیدوار کنم به تکرارش.
یه نکته جالبی که متوجهش شدم اینه که وقتایی که حالم خوبه حس میکنم جوونتر شدم! گرچه هیچ وقت شاد نبودم ولی حس آزادی و آسودگی سالهای تینجری رو پیدا میکنم. مثل اینه که زمانو برگردونی عقب. یا که همه چیو خیلی واضحتر واقعیتر و روشنتر حس میکنم. دقیقا برعکس روزای همیشگیم. که دنیا اشیا، آدما و از همه مهتر از خودم دورترینم.
- 02/12/20