169
Sunday, 20 Esfand 1402، 10:43 PM
امشب با مهدی رفتیم غذای افغانستانی خوردیم منتو و بولانی. برگشتنی هم وقتی رفت مستقیم برنگشتم خونه. کوچههای آهنی رو تنها گز کردم و طبق معمول هیچ لباسی چنگی به دلم نزد. کارتمم پیشم نبود. تا حد زیادی ذوق و سلیقهی مد و تیپ رو ندارم و بطرز فجیعی ناکارآمدم تو این مسائل. راستش غبطه هم میخورم وقتی میبینم بقیه چقدر برای این چیزا فکر و وقت و ذوق خرج میکنن.
+خیلی یواشکی و گوش شیطون کرطور، حس میکنم یه آرامش خیلی خیلی کوچیک و ظریف اون تَهمَههای دلم یهویی سردرآورده. امیدوارم بتونم ازش مراقبت کنم :)
- 02/12/20
پس این بولانی تا اونجا هم اومده.
چند وقته یه جاهایی از تهران روی چرخدستی میفروشن.