Alienated

از خود بیگانه‌ام.

Alienated

از خود بیگانه‌ام.

57:First therapy session

Monday, 12 Tir 1402، 05:25 PM

با صورت پف کرده و زامبی‌طور از خونه زدم بیرون و بخاطر دادن ادرس اشتباهی دور از مطب پیاده شدم و تا دوباره گشتن و پیدا کردن، با تاخیر یه ربعه رسیدم.

از همون اول اضطراب و استرسی بودنم مشخص شد. به ماسک و ورژن اجتماعی بودنم اشاره کرد. اینکه سریع حرف مقابل رو تایید میکنم تا حرف خودمو بزنم. و عادت خنده‌ی بی‌علت من که هر موقع بحث awkward میشه یا اضطراب دارم یا درمورد چیزی که نسبت بهش حساسم بروز میدم برای اینکه هون موقعیت رو زیر یه لایه از خنده بپوشونم. یه جور مکانیزم دفاعیه. تا حدودی رقت‌انگیز.

گفت سرشار از سرکوب احساساتم. تلنبارشون کردم و تلنبارشون کردم تا اینکه تو فرم انگزاییتی و استرس سر باز میزنن و بروز پیدا میکنن. که با استرس و اضطراب هم‌خوترم. و مهم، یه خودتخریبگر حرفه‌ایم. تو هر موفعیتی دیوار خودمو کوتاه‌تر از همه می‌بینم و اول از همه یقه خودمو سفت می‌چسبم. و فرقی نداره چه موقعیتی باشه و چرا و چطور از چیزی یا کسی ناراحت باشم، همیشه و تو هر حالتی می‌گردم و برای توجیح طرف مقابل علت و دلیل پیدا می‌کنم و اجازه نمیدم بخودم که ناراحت یا عصبانی بشم و نمی پذیرمشون.

اشاره کرد که بررسی و روبرو شدن با همه این‌ها زمانبر خواهد بود. جلسه ۴۵دقیقه‌ای بنظرم خیلی کوتاه اومد. من از اونایی‌ام که میتونی ساعت‌ها باهاش در مورد بی‌اهمیت‌ترین موضوع‌ها بشینی و حرف بزنی و هیچ برنامه‌ای برای پایان دادنش نداشته باشیم. درصد present و حضورم کم بود. گاردم بالا بود و بیشتر از خودم ماسکم بود که داشت وراجی می‌کرد.

ولی خب این فکر که میشه بهتر شد و تک‌تک به این خوره‌های ذهنی رسیدگی کرد و باهاشون کنار اومد امیدوارم میکنه. حرفای این جلسه هم بهم یه آرامش ضمنی داده.

 

+ مطب توی یه موسسه خیلی کوچیکه با از این کلاسای فوق برنامه برای بچه‌ها. در ادامه سوتی‌های سریالی و همیشگی من، اخر جلسه دست دادم و خداحافظی کردم. راه خروج رو در پیش گرفتم. کفشم رو برداشتم پام کردم. از در موسسه خارج شدم و ۱۵قدم رفتم تا اینکه یادم بیاد حق ویزیت رو پرداخت نکردم. برگشتم و به منشی گفتم و کشیدم و اومدم بیرون.

+ مصرف شامپو رو خیلی کنترل کردم و موهام تازه احساس مو بودن میکنه و معتدله. بهم ثابت شده هر روزی که روتین پوست نزنم باید از جوشای بزرگ جدید استقبال کنم. امروز با لپ پر جوش و یه دونه هم وسط ابروها و با علم بر وجودشون نشستم صحبت کردم. 

  • 02/04/12
  • Almir ‌

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">