240
Hitting new low. I surely am something huh.
- ۰ نظر
- 15 Tir 04 ، 18:38
Hitting new low. I surely am something huh.
دچار از اون نوع رخوتها و خستگیهایی شدم که حس میکنی عمیقترین رگها و استخونات دارن ذُق ذُق میکنن. چیزهای پیش پا افتاده باعث رنجشت میشن. حالا هم که مهمون تابستون اینجاییم. کار،خونه، خواب و بالعکس. هیچ کار دیگهای نمیتونم بکنم. جدا خستهام. دلم میخواد از این سقف اتاق آویزون شم. پیلهای دور خودم بپیچم و توش درحالی که تو خودم پیچیدم، خودم رو بسپارم به یه خواب عمیق. تا کی نمیدونم. امیدوارم وقتی بیدار میشم این دستا این پاها این دل و روده و ریه، این قلب و سر، این طعم تلخ توی دهن، نو شده باشه.
چطور میشه فهمید اینی که داره تصمیم میگیره خود عاقل و بالغ و مستقلته، یا اینکه خود گوشهگیر و بسته و تاجر غم و غصهاته؟
+تو این اوضاع برای سرگرمی رو اوردم به پادکست و کتاب صوتی.
شاید کمتر شده باشه ولی هنوز هم گاهی از آدما فرار میکنم.
و قسم به اون لحظهای که بین عقل سر و حماقت دلت، دومی پیروز میشه و رضایت میدی به شنیدن دردا و رازهای مگوی بقیه و بخاطر روح نحیفت شاهد سنگینی و خم شدن دوشها و ثقیل شدن قلبت میشی.
ادما اونقدر آماده به "قهر کردن" و "دلگیر شدن" و به تریج قباشون برخوردن هستن که همون لحظهی کوتاهی که میخوای سرتو از لاک تنهاییات دربیاری بهت یادآوری میکنن که چرا از اولش تنهایی رو انتخاب کردی. انقدر بسته انقدر تنگنظر و اینقدر غریب نباشیم.(شامل شخص خودم)