15: کمی خسته
راستش از این حالِ افتادهی بیرمق فشل، خستمه. دیگه نیازی نمی بینم خودم هم وارد ماجرا شم، دامن بزنم و بعد بشینم غصهشو بخورم. انصافا بسه. میدونم میشه پس دست برمیدارم از سر کچل خودم. به جاش آروم و زیرپوستی نقشه میکشم، فکر میکنم و امید میبندم به یقهی روزای زندگیم. تو همین سیاهی شب آروم پرچم دلمردگی رو دور از چشم دشمن میکشم پایین.
باشه که اون بالایی دست بگیره.
- 26 Ordibehesht 02 ، 00:42