Alienated

از خود بیگانه‌ام.

Alienated

از خود بیگانه‌ام.

229

Saturday, 28 Ordibehesht 1404، 06:26 PM

دلتنگ آنیم که ندانیم.

 

پی‌نوشت: روزایی هست که بچه دورم زیاده، از این که حوصله و رخوت ندارم که باهاشون پا به پا بشم، از اینکه می‌دونم یه خاطره خوب بچگی می‌تونه چقدر براشون خوب باشه، از اینکه هیچ برنامه برای بازی کردن یه نقش خوب تو بزرگ شدن و شخصیت‌شون ندارم یا حتی اگرم برنامه‌ای داشتم ذوق و اراده‌ش رو ندارم، حسی بهم میده که منو توی خودش می‌پیچه، می‌چلونه و اماده میشه دفعه‌ی بعدی که به اینا فکر کردم بیاد سراغم باز.

  • Almir ‌

228

Friday, 27 Ordibehesht 1404، 07:21 PM

Craving what's not there.

  • Almir ‌

227

Wednesday, 25 Ordibehesht 1404، 12:35 AM

At the end of the day, it's not important. You're just another guy in their eyes as well as they're just another stranger in your life who you happen to encounter with. The more you let it be, sooner it'll be alright. 

  • Almir ‌

226

Monday, 23 Ordibehesht 1404، 03:56 PM

نشستم به داستان‌های فراطبیعی و سنتی و فولکلور مادرم که از این اون شنیده گوش میدم و تقریبا تمام جزئیاتش با داستان‌های هزار و یک شبی که شنیدم تداعی و رسونیت می‌کنه. این هم در حالی که اصلا چنین کتابی رو نمیدونست. جالبه که داستان‌های فولکلور اینقدر وجه مشترک دارند. کاش بود کسی و تلاشی که اینا رو ثبت و مکتوب و بررسی می‌کرد.

  • 23 Ordibehesht 04 ، 15:56
  • Almir ‌

225

Friday, 20 Ordibehesht 1404، 11:29 PM

قرار بر اینه که خاکی شی. تو هر راهی به اقتضا موقعیت دفرمه شی. آفتاب و طوفان زده شی. اما آخرش اون اصلیت اون اسنس همونه که بوده. تو همونی و هنوز هم خودتی. پس باج نده. شرم نکن. پا پس نکش. از همونی که بودی و هنوزم هستی راه بگیر، سرچشمه بگیر. خودت بودن عیبی نداره.

  • Almir ‌

224

Thursday, 19 Ordibehesht 1404، 11:40 PM

امروز سالگرد حاجی ختم قرآن داشتیم. همه چی خوب گذشت. علی‌رغم نداشتن دل خوش از اقوام، دیدن چهره‌های آشنا تو خودش لطف ریزی داره. امیدوارم نعمت و توفیق همین کار کوچیک رو خدا برامون حفظ کنه.

  • Almir ‌

223

Tuesday, 17 Ordibehesht 1404، 06:56 PM

چیزای ساده رو بی‌رونق نکنیم. درسته دنیا شده دنیای "فست‌فودیِ به همه چی یه نوک بزن"، ولی بذار از خودت بشنوم که فلان جایی که رفتی چه شکلیه بجای سرچ و باز کردن تب images گوگل. بذار از خودت بشنوم که آخر اون دراما چی شد بجای اینکه لینک کلیپشو بدی. بذار در مورد پیش‌پاافتاده‌ترین روزمره‌گی‌هامون حرف بزنیم بدون ترس اینکه نکنه حوصله سر می‌بریم یا اینکه حرفامون به اندازه‌ی کافی جالب و خفن نیستن. بیا یکم دوز اَمیوز شدنمون رو بیاریم پایین.

  • Almir ‌

222

Monday, 16 Ordibehesht 1404، 12:53 PM

It's one of those days; full of detachments. A gloomy grey day. There is no sense of belonging. Nothing looks friendly no one seems family nowhere feels home. You are just a stranger. You Don't expect anything or anyone and nobody awaits you nothing gonna happen.

A grey day a grey you. You are a stranger among others.

  • Almir ‌

221

Wednesday, 28 Farvardin 1404، 11:57 PM

می‌دونی دلم تنگ حرف زدن بدون عواقب شده. یعنی چی یعنی حرف زدنی که قرار نباشه تا مدت‌ها غصه طرف رو بخورم. اخیرا فقط نشستم غصه دور و بری‌ها و دوستامو خوردم. دلم برای حرف زدنی تنگ شده که قرار نباشه نه تو انتظاری برای این داشته باشی که کسی غصه‌تو بخوره نه تو غصه کسی رو بخوری همین‌جوری آزاد و راحت حرف بزنی و حرف بشنوی.

  • Almir ‌

220

Friday, 23 Farvardin 1404، 11:58 PM

Wanna tear up these handful of pages from my book of life. I wanna press the reset button. To wake up at the times when I was just a teen. When dad was present. When everything, although looked on the blink of breaking down but seemed like there was a chance; a chance to be better. To make things easier. Where I still could think of wishing. Where I still had high hopes. When still I was not too much of a mess to handle. When I seemed reversible, rather changeable. To shape myself up into a better man, a better family member, a better friend, a better loner who can be on his own, and not decaying under the weight of his thoughts. Who can learn how to produce good nourishment healthy beliefs. Who can root solid pillars for the character he wants to be for his life. To prevent him from all the upcoming sorrows. To avoid all the crushing weight of shame and guilt that's gonna pile up to suffocate him. Wish I could be back there to lay a path that just doesn't end up in becoming me, this scared undeveloped decayed and unwilling to change version of me. Just to not be me. This me.

  • Almir ‌