67
1. امروز بعد چند ماه باهاش رفتم بیرون. کالیمبایی که براش هدیه گرفته بودمو دادم و کلی ذوق کرد. خوشحالم که خوشش اومد. از هر دری حرف زدیم. دلم براش تنگ شده بود. نه اونقدری که دلم بریزه یا چی... از سفرش از خونوادهش از پارتنرش حرف زد. سعی کردم گوش بدم و باهاش همدردی کنم. وسط حرفا هردومون سکوت کردیم. اونی که پرسید چته من بودم. عادت دارم به این که کسی نخواد بفهمتم. بخاطر همین وقتی کسی بیدلیل و فقط برای خودم، حالمو میپرسه برام دوستداشتنی و عزیز میشه. الان فهمیدم بیشتر از اونی که دلتنگ اون باشم، از تنهاییه که دلم خرد میشه. از دست دادنش فقط کنار زدن پرده بود تا بفهمم خیلی جاها هنوز جای کار دارم. امیدوارم خوشبخت بشه. شیک شکلاتی خوردم. تا رسیدم خونه رفتم دستشویی و همهشو بالا آوردم. فکر کنم کامل خوب نشدم ولی هیچ دردی ندارم.
2. نمیدونم چرا وبلاگتو بستی. اینکه صرفا موقتی یا برای همیشه. ولی اگه موقتیه بدون من اینجام و هرجور بتونم کمکت میکنم. اگرم برای همیشهست امیدوارم فرصت خداحافظی بهم بدی. راهی نداشتم که باهات حرف بزنم امیدوارم بخونی.
- 02/04/22
اولش فکر کردم احتمالا راجب جنس مخالف حرف میزنین ولی خب الان حس میکنم که درباره یه دوست هم جنس هست درسته؟
۲.حرفتون راجب ماه زده ست؟