124
Sunday, 26 Azar 1402، 01:49 AM
بعد عمری بالاخره ۳تایی جمع شدیم امشب رو و به پیتزا و ذرت مکزیکی. هنوزم همونیم و هنوزم رفیقام برام عزیزن. مهدی کمی اوضاعش بهتره و کارگاهش کمی راه افتاده. حامدم تقریبا همون سابق. بهش میگم دیدن روال شدن زندگی هر کدومتون یه جون به جونام اضافه میکنه. بیشتر از خودم براشون شادی و زندگی خوب آرزو میکنم. به حامد میگم دور یارو رو خط بکشه و مثل همیشه میگه قضیه تمومه و این بار هزارمیه که میشونم ازش. بهش میگم هزارمین بارته. بهش میگم ولی خب میفهممت و فقط میتونم امیدوار باشم این بار فرق داره. خلاصه همونیم که بودیم. و منی که البته هنوزم با یه نخ به فنا میرم.
- 02/09/26
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.