157
تو این مدتی که نمیدونم از کی شروع شده راههای زیادی رو رفتم تا خودم رو نجات بدم. از توسعه فردی ورزش ژورنال شکرگذاری تا مذهب سخنرانی و قرآن. از اندرو هیوبرمن و ساینس دوش آب سرد تنظیم دوپامین! تا دیوید گاگینز و stoicism و مارکوس اورلیوس. از عرفان روشنبینی و اکهارت تول تا مزخرفات آلفا مِیل شدن. از ترومادرمانی و تراپیست تا کمک خواستن و و ناامید شدن از ادما. از رها کردن و تسلیم شدنی که فقط حساسترم کرد تا ...
شایدم دلیلش اینه که هیچ کدوم از این راهها رو به اندازه کافی ادامه ندم. الان که برمیگردم و به این مسیر نگاه میکنم، از اینکه چقدر راه امتحان کردم از اینکه علیرغم ناامیدیم ادامه دادمشون از اینکه چقدر حقیرانه از همون چیزهایی بخشیدم که حس میکردم بیشتر از همه بهشون نیاز دارم و تو برگشت تقیربا هیچ چیز دستگیرم نشد، از این همه تلاشی مدام برای پیدا کردن راه نجات که هیچ وقت به چشمم نیومده تعجب میکنم. که هنوزم که هنوزه بر خلاف بیشتر و عمیقتر شدن رنجهام دوباره امید دارم و هنوز دنبال راه جدیدم، شگفتزدهم.
فقط اومده بودم که بگم راه جدیدم اینه که همه چیز رو بنویسم. اونقدر بنویسم و بنویسم که از دست رنج بردن خسته بشم. نوشتنی که فکر نکنم هیچ وقت به حجم واقعیش سر از اینجا دربیاره. چون خیلی ساده اینجا کوچیکتر از اونی که بشه حجم ذهنمو جا بده.
راستش در مقابل اینجا و بلاگم حس شرمندگی دارم. موقعی بود که انگیزم داستان نوشتن عکسنوشته درست کردن ایده دادن و در نهایت دوستی با آدمای باحال بود. ولی الان اینجا شده محل نق زدن.
- 02/11/27
تا همیشه حرف هاتو می خونیم و دوستت داریم