Alienated

معنی‌ش توی خود عبارت هست. وقتی تو تعریف کسی می‌گیم دل‌شکسته‌ست، افسرده‌ست، چاقه یا اینکه معتاده و... و نه حتی ما که بلکه خود اون شخص تو تعریف و کی بودن خودش اینها رو میگه، یعنی از این مسائل هویت گرفته. حالا بعضی از اینا گل‌درشت‌اند، بعضی‌ها جزئی‌تر. بخاطر همین مراقبت لازمه. از اینکه بی‌خودی تو حرفا و فکرامون برای خودمون هویت نسازیم. بعد دو بار نتونستن حل کردن معادله نگیم کلا ریاضی سرم نمیشه یا عدد می‌بینم سرم درد می‌گیره. یا بعد شکستن خوردن تو روابط عاطفی بگیم کلا زندگی رمانتیک بمن نیومده و قص علی هذه. ما عجین شده با گرفتاری و دردا و مشکلات‌مونیم. خیلی اوقات ازشون حتی مواظبت می‌کنیم و مثل یه چیز باارزش پیش خودمون عزیز نگه‌شون می‌داریم. دیدی آدمایی رو که از تعریف شکست عاطفی‌شون بدبختی‌هاشون و اشتباهاتون حال میکنن و معتاد به تعریف این چیزان.