253
شاید، واقعا، رنجیدن انتخاب باشه؛ انتخابی که اونقدر تکرارش کردیم که شده عادت و باید. مشکلات وجود دارن، خارج از ما. به اندازه خودشون و به نحوه منحصر به خودشون سختی و مشقتی ایجاد میکنن ولی سوال اینجاست چه اجباری به شخصی و درونیکردنشون وجود داره؟ نمیشه مشکلات رو همون جوری که هست ببینیم؟ لازمه که تبدیلشون کنیم به ابرهای تیره توی سرمون؟ لازمه که برای به سوگواری خودمون نشستن، مشکلات رو تبدیل به بهونه کنیم؟ ما به مسائل تو ذهنمون وزن میدیم و بعد زمان. زمانی به اندازه تمام خاطرات و عقدههای گذشتهمون. زمانی به اندازه تمام سالهای آیندهای که نیومدن. بعد به سوگ میشینیم. غصه میخوریم. حس حقارت و شرم و گناه میکنیم. برای اونچه شاید بشه اضطراب و استرس میگیریم و میترسیم. نه وقت بده به مسائل نه وزن، هیچ مشکلی نیاز به شخصی شدن، برای حل شدن نداره.
نمیدونم چی نوشتم ولی این فکر این دید، حس میکنم چیزی بزرگتر از فهم الان منه ولی چیزی ته دلم گواه به راستی و درستی میده.
- 04/06/09
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.