Alienated

از خود بیگانه‌ام.

Alienated

از خود بیگانه‌ام.

249

Tuesday, 22 Mordad 1404، 04:32 PM

I just know there is a magical button, a shifting switch which upon pressing it, everything would change in your eyes. Everything would make sense and you would finally stop suffering. I know it is there somewhere. I need to look more carefully. I need to stay calm under pressure. I need to let it happen and find it as it happens.

  • Almir ‌

248

Wednesday, 16 Mordad 1404، 11:19 PM

Oh God almighty! I take refuge in your presence from the desperation and distress of my heart. May you grant me calmness and hope. 

  • 16 Mordad 04 ، 23:19
  • Almir ‌

247

Wednesday, 16 Mordad 1404، 09:15 PM

It's kinda amazing how bad these days are. Like, is there really always a good way out, a lesson to be learnt or a better way to grow into? If it is, then how? When your limbs are melting and your gut's wrenching with upsets and disappointments. All the while you know all of your worries are simply stupid and unworthy. 

  • 16 Mordad 04 ، 21:15
  • Almir ‌

246

Friday, 11 Mordad 1404، 11:40 PM

How does one kill off their unwanted, harmful, rutting desires? How can you not be what you already are? How should you purify your essence when everything has emerged? How can you know what it feels like to be somebody else without stopping being you, when you know this current you ,won't change? How can you clean the windows whilst your hands are dirty? How can you be one while everything is splitting you apart? When can I finally sleep this tiredness away?

  • Almir ‌

245

Saturday, 5 Mordad 1404، 12:38 PM

نشستم از صبح تو فکرم به حال خودم روضه می‌خونم. با اینکه می‌دونستم ولی باز از دیدن این همه درد خفته و حجم انباشته توی انباری دلم جا می‌خورم. این قدر عمیق و این‌قدر زیاد؟ که هر "همه چی خوبه و گذشته‌ها گذشته، و بیا فقط فراموشش کنیم و‌‌‌..." تنها نتیجه‌ای که داده تاخیر انداختن و پشت سد جمع شدن بوده. تهش هم فکر میکنی دارم باز خودمو قربانی می‌بینم که باز این تله‌ی شخصیتی مثل زالو چسبیده به تنت. که این اراده و خواست و ولع زیاد برای سوگواری برای خودت طبیعی نیست. که شاید این تو نیستی که شاید وجه قربانی وجود دوست داره زنده بمونه. ولی آخرش باز باید با شخصیت‌هات زندگی کنی که هنوز اونقدر بین ضمیرت و قالبت(شخصیتت) فاصله ننداختی که با انکارش بتونی زندگی کنی. مثل بیرون کشیدن تیری که هنوز آمادگی‌شو نداری و باعث مرگت میشه.

  • 05 Mordad 04 ، 12:38
  • Almir ‌

244

Sunday, 30 Tir 1404، 06:27 PM

اونقدر از آدما و دنیای مسخره‌‌شون بی‌زار شدم که هر لحظه مشتاق عطا رو به لقاش بخشیدنم. این نگاه‌های پر مِنت و قیافه‌گرفتن‌ها حقیقتا صرفه‌ی روانی نداره برای تحمل. پناه می‌برم به خدا از این هم انزجار. اون ساعتی که بش ه خلاص شد و رفت گوشه‌ای برای خود زندگی کرد، همون لحظه یعنی خوشبختی همون لحظه یعنی بهشت.

  • Almir ‌

243

Tuesday, 25 Tir 1404، 11:32 PM

با نبودن حرف می‌زنم و دلتنگ نبودن می‌شوم. حرف‌هایم را از روی زمین جمع می‌کنم توی هم می‌پیچانم و به آسمان ساکت شب تحویل می‌دهم. بگذار عادت کنم به بی‌جواب ماندن شوق. بگذار عادت کنم به امید من‌درآوردی.

  • Almir ‌

242

Saturday, 22 Tir 1404، 02:51 AM

این وقت شب ذهنم داشت یه سری دیالوگا رو مرور می‌کرد. تو تلاش برای اقناع بود. اقناع چی اقتاع یه خاطره؟ یه بحث تموم شده و موضوع بسته شده. تلاش مسرانه عبث ذهن برای پیدا کردن جواب همه چی. برای پوشوندن دردی که حتی طعم‌ش رو یادت هم نمیاد. اینا چی‌ان آخه.

+ اگه این ثانیه رو زندگی کردی بقیه‌ عمر هم همینه. اگه این لحظه رو تحمل کردی بقیه‌ سرپایینی‌ها هم همینه. فرقی بین اینا نیست. قیافه عوض می‌کنن. طرح غم وشادی به خودشون می‌زنن ولی تهش همشون یکی‌ان. پس برای یه عمر خوب زندگی کردن برای یه عمر راحتی، الان رو خوب باش، الان رو زندگی کنی.

  • 22 Tir 04 ، 02:51
  • Almir ‌

241

Friday, 21 Tir 1404، 12:23 AM

It's Okay. We're gonna get through it as we always do.

  • Almir ‌

240

Saturday, 15 Tir 1404، 06:38 PM

Hitting new low. I surely am something huh.

  • Almir ‌