81
نمیدونم فقط گرد و خاک حساسیتم رو برگردونده و خستهام، یا علاوه بر اینا بصورت خفیف مریض هم شدم. خستهام و حال دوش گرفتن ندارم و نمیخوام حتی یه خرده هم تنمو تکون بدم. گشنهام هست و میل خوردن هیچی ندارم.
- ۲ نظر
- 01 Mordad 02 ، 19:43
نمیدونم فقط گرد و خاک حساسیتم رو برگردونده و خستهام، یا علاوه بر اینا بصورت خفیف مریض هم شدم. خستهام و حال دوش گرفتن ندارم و نمیخوام حتی یه خرده هم تنمو تکون بدم. گشنهام هست و میل خوردن هیچی ندارم.
روز تعطیلی، یکی رو میخوام بیاد بزنتم بلکه پا شم درست و حسابی جمع کنم این اتاق بهم ریخته رو.
+ مهدی میگه شب، روضه بیا خونهمون. نمیدونم میرم یا نه. فکر میکنم هر چی سالها دارن میگذرن لیاقت و سعادتم برای این جور مجلسها کمتر و کمتر میشه. گرچه حرفای تکراری و بیمغز سخنرانها بیتاثیر نیست.
بعضی وقتا دیگه نه ناراحتی و غمگینی، نه مضطربی و دلآشوب؛ بجاش فقط خستهای و خستهای و خستهای.
هر چقدر بیشتر رها کنی، به آرامش نزیدکتر میشی.
فکر میکنم هر روزی که میگذره بخش بزرگی از sanity و عقلم رو از دست میدم
رفتم مشاور. برگشتن، حرم رفتم. داخل نرفتم تو صحن نشستم و دعا کردم برای همه. برای خودم برای رفیقا، خونواده و برای تک تک شمایی که اینجا میشناسم.
رفتم میدون کهنه بیاد محلهی قبلیمون ولی گم شدم:/ وقتی از اینجا رفتیم ۶سالم بود. ولی خب اومدم به محل کار حامد سر زدم و فهمیدم دقیقا کوچه بغلیه همینجا بوده🫠
هر لحظه میترسم از اینکه با کدوم رفتار و با کدوم انتظار اشتباه گند بزنم. از این needy بودن متنفرم.
چندتا لباس شستم و دوش گرفتم درحالی که به این فکر میکنم فردا تراپی چی بلغور کنم خدا رو خوش بیاد
بعضی صبحها برای نماز بیدار میشم و بعضیا رو نه و میخوابم. بعد ناهار هم سریع میرم استراحت. خونه هم که میام میبینی ولو شدم، تا شب. تمام وقتی که دارم رو خوابم و هنوز هم خستهام. خوابم میاد. مثل الان.